پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

پریا دخترگلم

دعواي كودكانه

سلام عزيزم پريا جان چند روز پيش توي مدرسه با شاديا دعوا كرده بودي خودت كه هيچي به من نگفتي ديدم چشمات قرمزه ازت پرسيدم چي شده گفتي هيچي گفتم پس چرا چشمات قرمزه گفتي مامان جون تي تاپمو با چاقو تكه تكه كرده بود توي ظرف گذاشته بود براي تغذيم به شاديا تعارف كردم  اونم همشو خورد فقط يك تكه خودم  خوردم  و ظاهرا سر اين موضوع با هم دعوا كرده بودين از اونجايي كه تو خيلي تودار هستي كل ماجرا رو براي من تعريف نكردي ولي خانم قشقايي ( مديرمدرسه ) به مامان شاديا گفته بوده چون فرداي اون روز مامان شاديا براي شما يك تي تاپ خريده بود و داده بود به شاديا كه بهت بده و از اون روز به بعد هم جاي شما رو عوض كردن و اومدي ميز اول پيش نيكي نشستي و دوست ج...
26 آبان 1392

دردسرهاي پيش دبستاني

سلام دخترم اومدم بگم كه چقدر خودتو . مامان جونو و من و بابارو اذيت مي كني با پيش دبستاني رفتنت صبح كه بابا مي بردت خونه مامان جون شروع مي كني به بهانه گرفتن و گريه و زاري كردن كه مامانمو ميخوام و نسبت به همه چي بهانه مي گيري خلاصه كه مامان جونو حسابي اذيت مي كني چند روز من ساعت 11 از شركت مرخصي گرفتم اومدم خونه شمارو بردم مدرسه و بعد دوباره برگشتم سركار امروز رفتم با مديرم صحبت كردم كه ديگه نيام سركار ولي موافقت نكرده و ميگه نبايد كارتو از دست بدي خلاصه كه من موندم بر سردوراهي كه چه كار كنم فقط از خدا ميخوام كه كمكم كنه  
11 آبان 1392

پرياي من

سلام عزيزم پريا جان چند روزه كه موقع رفتن به مدرسه مامان جونو اذيت مي كني و دير ميري و موقع رفتن داخل مدرسه گريه مي كني . يك دوست هم پيدا كردي به نام شاديا كه حسابي با هم جور شدين وقتي كه تعطيل ميشين دست همديگه رو ميگيرن و از مدرسه با هم ميياين بيرون امروز هم توي مدرسه جشن عيد غدير دارين اميدوارم بهت خوش بگذره . عزيزم دوست دارم به اندازه يك دنيا
1 آبان 1392
1